تاريخ
در گوش ميپيچيد فريادي
از ابتداي معبر تاريخ تا به انتها
خرده هاي ادمي زير نعل تا ريل
در خيل خيال جزم نام اوران
كاو شاهوار به زمين افتاده
كاو ((كاهوار)) به زبون غلتيده
غرق در نسيان تاريخ
لابه در لايه هاي باطلاق فراموشي
گويي ز ايده اي آغاز ميشود
فريب بزرگي از خاندان هاي قدرت
نامش تاريخ
و تاريخ تا ريخت افسونش را
در جام هاي بدمستي ما
فريادي از اين مسكر سيال برخاست
صدها هزار آواره ي تنها
تاريخ فرياد شوق مستي شام هاي شاه هاست
بر گردگان خلق
بر توده هاي هرز
گنگ
ورق هاي تقويم از چند هزار سال پيش فرياد ميكشيدند
تنها در عدد در امار و ارقام
مثل تعداد ادم ها
نوزاداني كه بزرگ ميشوند
تا بيست يا بيشتر
و بعد بايد عاشق شوند
اين قانون است
و در يك حصار اني از رعب و اشك
جفت جفت كنجيده در لانه هاي دويست متريشان
بعد ازكار تا نيمه شب شرعي "عاشق بمانند"
اين فاجعه ي بلعيدن معني است
فاجعه ي زنجير وار انسان است
مخفي شده در انبوه اعداد
مخفي شده در انبوه ورق هاي تقويم....
صداي مادري باز شب را شكافت
"تا زايش بچه اي دگر صبر بايد كرد
امشب ساعت صفر به بعد"
داخل:
جريان اب
شيري رنگ از لب هاي لوله
در يك هيجان با صداي خش خش
قطره قطره
سكون...
بيروني ها:
ايماژ در يك لحظه افرينش
نقطه هاي سفيد در ابي تيره ي شب
و سردي كرخت در خش خش علف هاي پررنگ
هنوز جيرحيرك ها ميخوانند
افريدم......
دنياي خيالي
در دنياي خيالي توهمات مرده اند
و رنگ هاي بوم خالي صورتي تر نيستند
اما بي مفهومي نقطه ي اغاز است
و ترس توهمات كوله باري هميشگي
مي افرين (م ي د) ....
.: Weblog Themes By Pichak :.